جهان های موازی

جهان های موازی
آخرین مطالب
  • ۰۰/۰۵/۳۰
    چپ
محبوب ترین مطالب

۸ مطلب در مرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

من عادت عجیبی دارم 
وقتی که می بینم چشمی کنار جاده 
با شاخه ی قشنگی قرار ملاقات دارد 
و با نگاه کردن به یک برگ گل هم 
مثل جوانی های مجنون به وجد در می آید
با یک بغل سلام صمیمانه از کنارش می گذرم
و آن همه زیبائی را به بهار خجسته می سپرم
من احتمالا گاهی که دیگر نمی توانم
با شاخه های برهنه و چشم‏های زیبا
در جاده راه بروم 
و دست های قشنگ کسی را که دوستش دارم به دست بگیرم
بین خودم و عادت هایم 
دیوار می کشم 
من عادت عجیبی به نقاشی کردن روی دیوار دارم 
هر وقت در خیابان تنها می مانم 
عکس خودم را از روی دیواربرمی دارم 
و عکس ماهی های قرمز را به خیابان می آویزم.

شعرى از فریدون گیلانى

 

١- با اینکه خیلى وقت دیگه درگیر هیچ تفکرى ،مکتبى و یا ایدئولوژى نیستم، ولى نمى دونم چرا یه حس عجیبى همیشه به " چپ " داشتم و دارم. در واقع چپ همیشه برام تداعى کننده یه فضاى ابرى، بارونى ، سکوت و تنهایى و من این تنهایى رو دیوانه وار دوست دارم و شاید به همین خاطر باشه که هر وقت چپ و یا اشعار چپ رو مى خونم یه حس آرومى بهم دست مى ده.

٢- زندگى رفته رفته داره برام بى معناتر مى شه، هر چى بیشتر پیش مى رم، بیشتر مى بینم ارزشش رو نداره و من نمى دونم دیگه باید چى کار باید بکنم. نمى خوام بگم آدم افسرده اى هستم و یا دچار این تفکرات فلسفى متاخر و ... که بین جوون ها رواج پیدا کرده شدم، بلکه برعکس مى خوام بگم " لذتى " نمى بینم، حس هیچى نیست .

٣- بحرانى سنى که دچارش شدم واقعا داره اذیتم مى کنه، از یه طرف کلى کار ناتموم دارم که به شدت ذوق دارم انجام بدم، ولى از طرف دیگه یه چیزى تو درونم داره ممانعت مى کنه از انجام کارا، حس مى کنم وقتش گذشته و من معلق هستم بین نمى دونم چى.

٤- کلى باز حرف هست ولى فایده اش چیه که بگم ؟! کاش هیچ وقت فکر نمى کردم، کاش هیچ وقت نبودم، کاش بخوابم، یه خواب همیشگى.

  • Shahin Hasani

آه ای پروانه
                            رویایت‪ ‬چیست
وقت بال زدن

‪)‬چینو- نی)
-----------------------------------------
ماه درخشان پاییزی
                      چنان که می‪ ‬بینی
من هم خوب خوب ام، متشکرم‪.‬

‪)‬سوسه کی)
-----------------------------------------
بی اعتنا به باد
                          برگ‪ ‬پولونیا
فرو می افتد‪.‬

‪)‬برن‪ ‬چو)
-----------------------------------------
رقص های مقدّس در شب ــ
                        نفس آنان‪ ‬سفید است
در پس صورتک ها‪.‬

‪)‬کی کا کو)
-----------------------------------------
دیری چشم به راهمان می‪ ‬گذارد،
                با این همه چه زود فرو می ریزد
                    روح شکوفه های گیلاس‪!‬

‪)‬سوکی)

 

پ.ن :

١- تابستون که نیست ، ک عن هو خود آبان می مانه هوا را، باز هوا ابرىه و بادى.

٢- جبرلی داره به جاهای خوبش می رسه :دى { اسمایل خر ذوق }.

٣- با توجه به گزینه ى ٢ ، خوندن پایان نامه و پیش بردنش خیلى آسون تر شده.

٤- یه کوشولو دلتنگم، کوشولو فقط

٥- خیلی دوست دارم بدونم خواننده اى که ١٠ سال دیگه این وبلاگ رو می خونه چه حسى داره 

 

پ.پ.ن :

١- داشتم با خودم فکر می کنم، اگه قرار باشه به اشیاء و آدم های اطرافم یه رنگ نسبت بدم :

الف - هستیا می شه نارنجى

ب - بلیزرم می شه قهوه اى سفید

ج - رفتن مى شه سبز

د - فیزیک مى شه آبى مایل به سیاه

ه - دوست داشتن مى شه قرمز

٢- کاشکی اینا رو بخونه :| 

٣- پایان نامه مونده و من دارم الکی وقت می گذرونم :|

  • Shahin Hasani

همیشه برام سوال بود این ادمایی که می شینن یه گوشه و یهو می رن تو فکر دقیقا دارن به چی فکر می کنن، یه روز تصمیم گرفتم  منم همین پرستیژ رو بردارم، خیلی پرستیژ جالبیه و الکی رفتم توی فکر ( یعنی الکی فکر کردم، یه روز باید بشینم در مورد الکی فکر کردن هم بنویسم ). خلاصه نشستم و الکی فیلم بازی کردم که رفتم تو فکر و چون خوب می تونم فیلم بازی کنم، به بهترین شکل ممکن انجامش دادم، چون از نگاه مردم می شد فهمید که تحت تاثیر هستن و این نگاه ها لذت بخش بود برام، جلب توجه شدید، اون چیزی که همیشه نیاز داشتم و لذت می بردم ازش، خلاصه رفته رفته تصمیم گرفتم تو وقت های خاص سیکار رو هم چاشنی این فیلم کنم، موسیقی بتهوون و یا پینک فلوید هم چاشنیش کردم که بیا و ببین .این فیلم بازی کردن باعث شد اصلا یادم بره که هدف از این کار این بود که بفهمم افرادی که واقعا این کار رو می کنن به چی فکر می کنن ....

از اون روزا خیلی می گذره، تا جایی که می تونم دارم از چشم ادما فرار می کنم، اونایی هم که هستن یه کاری می کنم که ازم منزجز بشن ، می رم یه گوشه ، نیازی به بتهوون و پینک فلوید و این مزخرفات نیست، تو تنهایی خیلی راحت تر می شه  غرق شد، توی کلمات، توی روزمرگی ها، توی بودن ها، نبودن ها، هست ها، نیست ها و نهایتا تو تنهایی راحتر می شه به این فکر کرد که باد وقتی توی شاخه ی درختا می می وزه چی داره می گه و حسرت این رو خورد که کاش می شد رها شد، رفت رفت رفت، از دنیای ادما، حتی برای سیکار کشیدن هم از نگاه ها فرار می کنم، می رم تو کوچه پس کوچه ها، اونجایی که هیچ نگاهی نباشه ... سکوت کوچه ها رو دوست دارم ، سکوت کوچه ها خیلی برای ما ادما حرف ها، خیلی، فقط باید بشینی و به حرف هاشون گوش بدی، کاری که شاید ما ادما هیچ وقت انجام ندادیم ، به حرف های هم گوش ندادیم و یا اشتباه گوش دادیم ... همین گوش ندادن ها باعث شده که یه سری ها فورا برن توی فکر، انگاری می رن یه دنیای دیگه، یه جایی که کوچه هاو باد  تبدیل می شن به ادم ، ادم هایی که جاشون توی واقعیت خالی بود ...

  • Shahin Hasani

مطمئناً (شاید) قوانین طبیعت به ذات همون ابزار و مفاهیم ریاضی نیستند (نباشند) و بهتر بگم طبیعت ریاضیات نیست , ولیکن باز با این اوصاف ما آدما ( خطاب به فیزیکدون ها) نیاز داریم که یه ریاضیات خیلی خوبی رو بدونیم{ هر چه قدر هم دید فیزیکی خوبی داشته باشیم باید بتونیم اون دیدگاه رو بنویسیم }متاسفانه یکی از دلایل عمده ی دلزدگی بچه های فیزیک ضعف توی محاسبه کردنِ, همون طور که گفتم ما فیزیکدان ها هر چه قدر هم که دید فیزیکی خوبی داشته باشیم باید بتونیم اون ها رو بنویسم و برای نوشن این دیدگاه ها یه زبان نیاز داریم و اونم زبان ریاضیات, خیلی از ماها ایده های ناب و سوالات زیادی موقع خوندن کوانتوم, الکترومغناطیس و ... به سرمون می زنه, ولی چون نمی تونیم دوتا ماتریس رو باهم جمع کنیم یا ضرب کنیم یا نمی دونیم فرق استار با دگر چیه یا اصلا عدد مختلط رو چه جوری باید به صورت دیگه ای نمایش داد و ... مجبور می شیم ایده امون رو عملی نکنیم و یا اون مسئله ای رو که داریم حل می کنیم حفظ کنیم و این جوری می شه که به خاطر ندونستن ریاضیات مجبور می شیم از فیزیک زده بشیم, به همین خاطر به نظرم نیاز داریم که یه ریاضیات خوبی رو بلد باشیم, مخصوصا مایی که فیزیک می خونیم و به همین خاطر دو تا کتاب ریاضی فیزیک خیلی خوب رو که واقعا به نظرم هر دانشجوی فیزیکی باید اون رو بخونه اینجا معرفی کردم و گذاشتم برای دانلود .

در واقع یکی از کتاب های ریاضی فیزیک خوب و آکادمیک که بچه های فیزیک با اون آشنا هستن کتاب ریاضی فیزیک صدری حسنی, که خب یه کتاب ریاضی فیزیک پیشرفته است برای اون دسته از بچه هایی که دوست دارن مباحث ریاضی رو کمی عمیق تر بخونن, اما خب صدری حسنی یه کتاب دیگه ای هم داره که کمی مبتدی تر از کتاب اولشِ, کتاب دوم نه تنها تمام سرفصل های ریاضی فیزیک 1 و 2 رو پوشش می ده بلکه برای بچه های مهندسی هم خیلی خوبه, و پیشنهادم اینکه یه دانشجوی خوب ریاضی هر دوتا کتاب رو می شینه و خوب می خونه.

 

برای بچه هایی که تازه ریاضی عمومی 1 و 2 رو پاس کردن و وارد کاربرد ریاضی توی فیزیک می شن :

همون طور که گفتم صدری حسنی یه کتاب ریاضی فیزیک دیگه هم داره که این کتاب برای افرادیه که تازه شروع کردن به خوندن ریاضیات توی فیزیک, یه کتاب بسیار عالی, مکمل خیلی خوبیه برای کتاب پیشرفته اش, اصلا نگران این هم نباشید که شاید این کتاب ساده باشه و ... اول اینکه یادگیری مفاهیم پایه خیلی مهم تر از خوندن یه مشت مطالبیه که اصلا نفهمید چی به چیه, دوما هم این کتاب در حد آرفکنِ با این تقاوت که بسیار خوب توضیح داده و کلی مثال حل شده داره و به نظرم به جای آرفکن این کتاب رو خوب بخونیم و بعدش بریم کتاب پیشرفته اش رو بخونیم.

Name : Mathematical Methods
For Students of Physics and Related Fields
Author : Sadri Hassani
Pablisher : Springer
Edition : Second Edition

دانلود کتاب

 

برای بچه هایی که الان ریاضی فیزیک 1 و 2 رو پاس کردن و می خوان کمی پیشرفته تر مفاهیم ریاضی بخونن

کتاب ریاضی فیزیک پیشرفته ی صدری حسنی که چاپ اول این کتاب توی ایران هم ترجمه شده, یکی از کتاب های بسیار خوب و آکادمیکی هست که به نظرم باید وقت گذاشت و اون رو خوند, این کتاب برای بچه هاییِ که یه ذره ریاضی فیزیک خوبی دارند ( اونایی که بیشتر تمرین های ریاضی فیزیک حل کردن و با مسائل ریاضی فیزیک سر و کله زدن, برای مثال کل تمرین های آرفکن رو حل کردن ) و الان می خوان توی مفاهیم ریاضی عمیق تر بشن بدون ترس از اینکه کاربرد این ریاضیات رو توی فیزیک هنوز ندیدن , این کتاب واقعا عالیه,  سر فصل های کتاب شروعی هست برای خوندن ریاضیات در مراحل بعدی .

Name : MathematicalPhysics
A Modern Introduction to Its Foundations
Author : Sadri Hassani
Pablisher : Springer
Edition : Second Edition

دانلود کتاب
 

  • Shahin Hasani

روسل یونان یه شعری داره که می گه :

ما
غصه هایمان را شمردیم
و به خواب رفتیم
باید هم کابوس می دیدیم

 

موسیقی قبل خواب : Da Fiuminale

  • Shahin Hasani

حس حسادت دارم نسبت به تمام اون افرادی که با تو راحت می تونن صحبت کنن ولی من باید در سکوت و انزوای خودم کتاب چرنیشفسکی بخونم و با پدران و پسران تورگینف مقایسه اش کنم که ببینم کدومش دردم و دوا می کنه و سر آخر زمادی شوستاکووچ رو بپاشم به این زخم عفونت کرده ام.
البته می دونم همه چیز تموم شده, ولی خب من موجودیم که همیشه عقلم عین یه کارخونه ی سرمایه داری همش چرخ دهنده هاش کار می کنه و به نوعی انگار بیش فعالی داره و این رو با کلاسش کرده و گذاشته بررسی احتمالات و به همین خاطر هر فکری رو بخواد تصور می کنه.
البته از این ناراحت نیستم که با بقیه صحبت می کنی و با من نه و یا اصلا حس حسودی نیست
بلکه یه حس منزجر کننده است از این که چرا خیلی از چیزهایی که بقیه دارن می چشن رو من نمی تونم بچشم
انگار عین ادیپ دارم تقاص خلاف تقدیر رفتنم رو می دم
هر چی که هست فقط می دونم بیشتر از هر وقت دیگه ای از خودم متنفرم
ای کاش می شد  رها بشم
عین اشعار پاز
عین کافکای موراکامی
به جایی که شاید کسی علاقه ای به شندین خیلی چیزها داشت.
عین سامسای عشاق موراکامی.

 

پ.ن :

نمی دونم چرا این کارخونه ی ذهنم هی داره افکاری از این جنس که دروغ شنیدم و عین همیشه, نمی دونم, فقط می دونم ذهنم داره یه بی اعتمادی کاذب رو داره تولید می کنه و نمی دونم چه قدر درسته و یا غلط که تو این موارد مثل همیشه می زارمش به پای اینکه زمان حلش کنه و زمان انصافا خیلی خوب می تونه خیلی از این مسائل رو حل کنه ...

پ.ن.ن:

نمی دونم چرا باز هی می خوام بنویسم و چرا این قدر تا حدودی حالم خوبه و انرژی دارم ؟! =))
هر چی که هست باز حرف های تکراری شنیدم
هوف, ساده ای پسر ساده
دنیات فقط همون یه مشت کتاب هاست و زبانت هم معادلاتی که می نویسی

  • Shahin Hasani

می‌خواهم از تو بنویسم.
از نام تو که تکیه‌گاه حصارهای شکسته است.
از لبان تو،
که درخت گیلاس یخ‌زده است.
از انحنای خمیده‌ی مژگان‌ات که دروغ‌ها را در سیاهی پنهان می‌کنند.
می‌خواهم انگشتان‌ام را در موج موهایت فروبرم،
برآمدگی گلویت را لمس کنم،
با نجواهای دفن شده در آن،
که دل و زبان‌ات را به دو رویی وامی‌دارد .
می‌خواهم
نام تو را،
با ستاره‌ها،
باخون،
درآمیزم.
می‌خواهم
در درون تو بمانم،
نه در کنار تو.
محو شوم در تو،
مثل قطره‌های خیس باران در شب.

 

شعری از هالینا پوشْویاتُوسْکا شاعر لهستانی

موسیقی پیشنهادی : فردا سراغ من بیا ...

پ.ن :

باز آسمون ابریه و بارون میاد :)
 

  • Shahin Hasani

پرده ی اول :

ادیپوس بیوه ساری نمی کند. آنچه می گوید زاری مردی زخم دیده و زجر کشیده نیست که از درماندگی و بینوائی بکوشد تا دل دیگران را به رحم آرد. او خواستار هم اوازی و همدردی است نه ترحم. سخنان او شکوه ی اندوهناک انسان فانی است به ضد خدایان و قوانین تقدیری آنان. مردی بزرگ است و جنگی بزرگ و فریادی بزرگ به ضد هماوردی شکست ناپذیر که هرگز هیچکس بتمام بر وی پیروز نشد.
تقدیر از یکایک همه ی ما نیرومندتر است و شمشیر آخته ی اوما همه را تهدید می کند. پس ندای ادویپوس نه تنها بزرگ و سزاوار بلکه صدای خود ماست.

* مقدمه ای بر کتاب افسانه های تبای به قلم شاهرخ مسکوب .

پرده ی دوم :

هوم ؟ { اسمایل دستی بر محاسن کشیدن و به فکر فرو رفتن } یه چیزی می خواستم بنویسم که یادم رفت, البته یادم بودها ولی خب وقتی اومدم خونه و در گیر کاری شدم و یادم رفت, البته یادم رفت هم جمله ی مناسب نیست بهتره بگم اون فکر حل شد برام , در واقع وقتی می رم پیاده روی با خودم حرف می زنم, به طرز عجیبی خیلی زیاد با خودم حرف می زنم و اصلا پیاده روی برام مساوی با حرف زدن با خودم به همین خاطر خیلی دوست دارم تنها قدم بزنم چون تو تنهایی خیلی بهتر می توم با خودم حرف بزنم و بارها شده که با یکی بیرون بودم یه جوریم شده چون من همین که قدم می زنم, کلمات عین بارون بر ذهنم نازل می شن و وجود شخص دیگه ای رشته ی افکارم رو خراب می کنه. البته در حین همین حرف زدن ها کلی چیزهای جالب می گم برای مثال امروز داشتم در مورد ادبیات پاز با خودم صحبت می کردم یعنی در واقع با خودم داشتم فکر می کردم که در مورد پاز چیا خوندم و چ جوری می تونم اون رو نقد کنم و سر اخر داشتم به داستان جاودانه بورخس و ارتباطش با فضای کمدی الهی دانته فکر می کردم و در نهایت اینکه کلا سر پیاده روی رها می شم, رهای رها, مع الوصف اما دغدغه ی اصلیم یه چیز دیگه ای بود که اصلا یادم رفت =)) { در واقع اون هدف اصلی برای پیاده روی که باعث می شه کوچه ها رو به خاطرش قدم بزنم } کلا حل شد برام و تنها چیزی که الان کمی ذهنم رو درگیر می کنه اینکه باز برای هستیا دارم می نویسم :) و به این فکر می کنم که آیا منم عین پرومته و ادیپ دارم بر علیه تقدیر خودم و بر ضد خدایان قیام کنم ؟! هر چی که هست واقعا لذت بخش هرچند جای خالی خیلی چیزها حس می شه ...

پرده ی سوم :

محض خودت بمب منم ، دور تر !
می ترکم چند قدم دور تر !
از همه ی کودکی ام درد ماند
نیم وجب بچه ولگرد ماند
حال مرا از من بیمار پرس
از شب و خاکستر سیگار پرس
از سر شب تا به سحر سوختن
حادثه را از دو سه سر سوختن
خانه خرابی من از دست توست
آخر هر راه به بن بست توست
چک چک خون را به دلم ریختم
شعر چه کردی که به هم ریختم ؟

* تومور 1 از علیرضا آذر

  • Shahin Hasani