جهان های موازی

جهان های موازی
آخرین مطالب
  • ۰۰/۰۵/۳۰
    چپ
محبوب ترین مطالب

۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

هه

چ حسی داره تو پارک دانشکده ( پارک علوم ) بشینی و وبلاگت رو به روز کنی :)

تو این ساعت پارک معمولا خلوته مثل الان اونم به دلیل کلاس ها  و خب این موقع حس خوبی داره بیای پارک دور از نگاه های مردمی که انگار براشون یه موجود دیگه ای هستی 

پسری که یه روز با کراوات میاد دانشگاه روز بعد شیش جیب می پوشه 

یه روز این جوری روز بعد جور دیگه و الان هم نشسته تو پارک علوم و اهنگ اسپانیایی گوش می ده و سرش تو یه چیز عجیبه ( چیز عجیب همون تبلت ) و موجب هزارتا فکری که از این نگاه نشات می گیره این که می خواد پز روشنفکری بده یا نه می خواد مخ یه دختر و بزنه و یا می خواد بگه اسپانیایی گوش می ده و ..... و شاید هزار تا فکر دیگه و هیچ کسی فکر این و نمی کنه که چرا کوچه ی شهر دلشون خالیه  و یا چرا میایم دانشگاه و یا چرا من دارم وبلاگ نویسی می کنم و یا چرا زندگی می کنیم و چ هدفی داریم و هیچ

باز دارم چرا و پرت می گم می دونم :))) اما چ کنم شاید صحنه ی ناراحتیش و که دیدم باعث این شد که دوباره فروغی گوش بدم بعد از چند روز وقفه 

می دونم هیچی نمی دونم


چند روز پیش اومدم به روز کنم حالم هم کلا خوب بود اومدم و نوشتم و خواستم بفرستم بچه ها اومدن و کلی خنیدیم و اصن یادم رفت بفرستمش رو وبلاگ بعدش که یادم اومد دیگه حسش نبود یا اون تیکه کلام همیشگی یادم افتاد که من به نو امیدی خود معتادم 

{ اه چرا همه نگاه می کنند برا چی نگاه می کنند مگه دارم چی کار می کنم یه اهنگ عادی و یه شخص که داره یه چیز می نویسه }

با خودم فکر می کنم که اونا کار درست رو انجام می دن زندگی در جمع دوستان ، عاشق شدن با عشق بیرون رفتن ،کار، موزیک و .... زندگی اونا متفاوت تر از منه ، و اما  زندگی من یک نواخت ،کتاب قهوه و موزیک یک نواخت  و دیگر هیچ هیچ هـیج 


تو این چند وقتی که به روز نکردم کلی اتفاق افتاده که شاید مثل همون اشوب درونی من بالا و پایین داشت اون قدر که شاید هیچی :))))

تصمیم گرفتم کتاب بخونم هفته ای سه تا دونه یه کتاب رمان یکی فلسفی و یکی هم کتاب درسی

شاید برای شروع سنگین باشه اما اولش سخته بعدش عادی می شه :)

- رمانی که شروع کردم سری کتاب های داستایوسکی هستش و با ابله شروع کردم و تا یه جاهایی پیش رفتم 

- در باب فلسفه یه کتاب فلسفه المانی هستش از انتشارات ققنوس کتاب خوبیه ، کلا فلسفه ی المان خوندن داره 

- و کتاب درسی هم هست و زیاد هست :))) فعلا ریاضی و کوانتوم رو باید قوی کنم 


کلا نمی دونم چی دارم می گم 

فعلا باید برم یه ساعتی می شه اینجا نشستم و دارم می نویسم و نگاه های سنگین مردمی که میان و می رن رو تحمل می کنم ....


اه ای بانوی چشم قرمز

کاش می توانستم بگویم ان چه در دل دارم

همانند گرگی سوزه می کشم 

در این زمستان تنهایی خود

و حال می فهمم که حتما در پشت زوزه ی گرک ها

ای کاشی نفهفته است که هیچ کس 

نمی فهمد و دیگر هیچ ...


  • Shahin Hasani

با سلام خدمت تمام خوانندگان وبلاگ جهان های موازی 
در این پست و چند پست آینده قصد دارم شما دوستان رو با کیهان شناسی و مسائل اون اشنا کنم 
خیلی کوتاه بگم که این سلسله مقالات با کمک یکی از دوستان در روزنامه اینترنتی خورشید - روزنامه صبح ستاره شناسی ایران - از چند شماره پیش رفته برای چاپ و بعد از هر بار منتشر شدن اون رو برای شما اینجا هم منتشر می کنم :)
باشد که مورد قبول واقع شود :)
  • Shahin Hasani

پس از باران (زنده یاد فریدون پور رضا)

 

دو واره آسمانه دیل پورابو

دوباره دل آسمان پر شد


سیه ابرانه جیر مهتاب کورابو

مهتاب، پشت ابرهای سیاه کور شد


ستاره دانه دانه رو بیگیفته

ستاره ها، دانه به دانه، [از من] روی گرفتند


عجب ایمشب بساط غم جورا بو

امشب، بساط غم چه عجیب جور شده است


 تی واسی مو دامون بشوم

به خاطر تو به دامان رفتم


 افسرده و نالون بوشوم

افسرده و نالان رفتم


 جنگل سیاه و سرده

جنگل، سیاه و سرد است


می آه دیل پور درده

آه ِ دل ِ من، پر درد است


پس از باران (زنده یاد فریدون پور رضا)

  • Shahin Hasani

و باز دارم می نویسم بعد از چند روز ننوشتن و شاید چند هفته و یا شاید چند ماه و 

نمی دونم چون هیچ وقت دوست نداشتم برای نوشته هام زمان بزارم ...

باز یاور همیشه مومن و چای ( به علت فقر دیگه قهوه نمی خوریم ،چیه مگه چای دیگه ) بگذریم مثل تمام هر آن چیزی که در طی این سالها سرمون اومد و گفتیم بگذریم .....

١٣ بدر هم تموم شد و فردا یعنی امروز باید بریم دانشگاه و روز از نو و روزی از نو ، امسال اولین سالی بود که در جوار خانواده نبودیم و به نوعی بزرگ شدیم :)))) 

می دونم دارم چرا و پرت می گم ( چیزی هم نگفتم حالا ) و می دونم الان دارین می گید طرف دیونه هست و قس اعلی هذا ( املاش و درست نوشتم ؟! ) کلا نمی طونم چی دارم می گم و فقط دارم همین جوری کلمات و ردیف می کنم بدون اینکه بدونم مفهمومی داره و یا نه هارمونی تشکیل می ده ، فقط می خوام یه چیز گفته باشم و وبلاگ به روز کرده باشم همین ....

اما نه نه نه 

کلا دیگه حس و حال قبل و ندارم نمی دونم چرا ، حس می می کنم یه جوری شدم ، حس می کنم بهونه گیر تر شدم اما نه نمی دونم شاید ، با همه می گم و می خندم اما ته دلم یه جور دیگه است 

نمی دونم دیگه چرا نمی تونم بنویسم ، همین چند خطی رو که دارم براتون می نویسم خیلی سخته و خیلی دارم با خودم کلنجار می رم که بنویسم 

اخه یکی نیست بهت بگه اینا رو برا کی داری می نویسی ؟!

اخه مگه کسی وبلاگت رو می خونه 

یا نه مگه وبلاگ دفترچه خاطراتته که اینا رو می گی 







هیچی نمی دونم

فقط دوست دارم همه جا ساکت باشه 

تنها باشم

یاور همیشه مون و گوش کنم


دلم برای ویلنم تنگ شده :(

  • Shahin Hasani

اقا مایه پوشه درست کردیم ( پوشه موسیقی ) و تو این چندتا اهنگ  هست و الان یه چند ماهی می شه که همش ( اکثرا ) این پوشه رو گوش می دم :|

سعی دارم تو چندتا هیچ واره اون رو برای شما معرفی کنم { چون زیر شاخه ی هیچ هایم محسوب می شن پس با اسم هیچ منتشر می شن } 


اولین این اهنگ از این پوشه اهنگ یاور همیشه مومن داریوش اقبالی هست 

این اهنگ مربوط به البوم شقایق هست که تو سال ١٩٧٥ یا همون ١٣٥٤ خودمون منتشر شده 

شعر این اثر برای ایرج جنتی عطایی و با اهنگ سازی فرید زلاند و تنظیم واروژان درست شده  


این که چرا این اهنگ تو پوشه هیچم هست نمی دونم :(

فقط می دونم رتبه ی یک این البوم هست :|


پ.ن  :

-  دانلود یاور همیشه مومن داریوش 

یاور همیشه مومن - داریوش

  • Shahin Hasani



به بهانه ی روز مادر 


بیمارم ، مادر جان !


می دانم ،می بینی


می بینم ، میدانی


می ترسی ، می لرزی



از کارم ، رفتارم ، مادر جان !


می دانم ، می بینی



گه گریم ،گه خندم


گه گیجم ،گه مستم



و هر شب تا روزش


بیدارم ، بیدارم ، مادر جان !



می دانم ، می دانی


کز دنیا ، وز هستی



هشیاری ، یا مستی


از مادر ، از خواهر



از دختر ، از همسر


از این یک ، و آن دیگر



بیزارم ، بیزارم ، مادر جان!


من دردم بی ساحل .



تو رنجت بی حاصل .


ساحر شو ، جادو کن



درمان کن ، دارو کن


بیمارم ، بیمارم ، بیمارم ، مادر جان !


                                                                       -| م. امید |-


  • Shahin Hasani
دو تا قسمت جالب از کتاب " شوایک سرباز پاک دل " اثر " یاروسلاو هاشک " :


آه ! دلم دلم چ رفته است ،
تا که دلبرم زبرم رفته است
می نگرم افق را خاموش و تنها
آنجا آنجا که بر باد می رود آرزوها .... 




کنار جویباری نشسته ام
با دلی غم زده غروب افتاب را می نگرم
به عشق که چون آب جویبار می گذرد می اندیشم
به عشق محبوبم که اکنون دیگر بیاد من نیست ..
  • Shahin Hasani

- شوایک بعد ها هر وقت از زندگی در تیمارستان حرف می زد، با عبارات تحسین آمیز بود :

 " واقعا نمی فهمم چرا دیوانه ها از جای به این خوبی گله دارند، آنجا به قدری آزادی وجود دارد که سوسیالیست ها هیچ وقت حتی خوابش را هم ندیده اند، آنجا آدم می تواند ادعای خدائی بکند، می تواند خودش را جای باکره ی مقدس یا پاپ یا پادشاه انگلیس یا هر امپراطوری یا حتی سن و نسلاس قاب بزند .... "



با سلام و خسته نباشید خدمت تمام خوانندگان عزیز 

کتابی که مد نظر دارم برای معرفی به دوستان کتابی است از " یاروسلاو هاشک " نویسنده اهل کشور چک با نام " شوایک سرباز پاکدل " با ترجمه ای از " اقای ایرج پزشک زاد " ، این کتاب، یک رمان طنز سیاسی است که داستان یک شخصیست که به دلیل مشکل روانی از خدمت سربازی معاف شده است اما با اغاز جنگ جهانی اول به خدمت سربازی احضار می شود و در این بین با صافی و سادگی ، رذالت ها و دنائت ها و ریاکاری ها را بر ملا می سازد و .....

- نویسنده در مقدمه کتاب این چنین نوشته است : 

" دوران بزرگ نیازمند مردان بزرگ است. قهرمانان ناشناخته ی بی سر و صدایی وجود دارند که افتخارات ناپلئون را کسب نکرده اند و مثل او وارد تاریخ نشده اند. معهذا خصوصیات روحی آنها به حدی غنی و پرمایه است که حتی اسکندر کبیر را تحت الشعاع قرار می دهند. امروز در خیابان های پراگ به مردی با سر و وضع نامرتب بر می خورید که خود نمی داند چه نقش مهمی در تاریخ این دوران بزرگ جدید ایفا کرده است. آرام براه خود می رود بدون این که مزاحم کسی بشود و یا این که روزنامه نگاران برای مصاحبه مزاحمش بشوند. اگر اسمش را بپرسید کاملا راحت و بدون تصنع جواب می دهد : ' من شوایک هستم ... '

و این مرد کم حرف و بد لباس، کسی نیست جز شوایک سرباز پاکدل سابق، جنگجوی قهرمانان و شجاع که در زمان سلطه ی اتریش نامش مدام بر سر زبان اهالی بوهم بود. قهرمانی که بدون شک از عزت و افتخار او در جمهوری تازه چکسلواکی کاسته نخواهد شد .

من شوایک سربازپاکدل را بسیار دوست دارم و با نقل ماجراهای او در جنگ بزرگ مطمئن هستم که علاقه و اشتیاق فراوان شما هم به این قهرمان ناشناس و فروتن جلب خواهد شد. او مثل اروسترات سفیه معبد دیان را آتش نزده است تا اسمش در جراید و کتابهای درسی کودکان بیابد.

و این به گمان من بخودی خود بسیار زیباست ! "


امیدوارم از خوندن این کتاب لذت ببرید :)

  • Shahin Hasani


با سلام و درودی دیگر خدمت تمام خوانندگان وبلاگ جهان های موازی
باز برگشتم، نمی دونم واقعا برگشتم یا نه برگشتم که بعد از مدتی باز غیب شم و برم و یه وبلاگ دیگه درست کنم و روز از نو روزی از نو ، تو این دوسال دو تا وبلاگ عوض کردم و ... نمی دونم چرا و توجیهی هم براش ندارم :( 

فکر نکنم نیازی به معرفی داشته باشم ، معدود خواننده های عزیزم من رو می شناسن و فقط بگم دورگه طرد شده هستم ....


پ.ن ها :
١ - وبلاگ های قدیمی رو پاک کردم :|
٢ - این دوسال و مخصوصا ٩٤ یک سال کابوس واری بود امیدوارم این سال زوج خوش یومن باشه و همین امیدوارم
٣ - اهان زدم تو نخ کتاب و کتاب خونی سعی می کنم هر هفته یه کتاب رو که خوندم براتون معرفی کنم 
٤ - جهان های موازیم رو پرشین بلاگ پاکش کرد :| نمی دونم چی باید بگم
٥ - خسته ام ، خیلی بیشتر از هر وقت دیگه :(
تمام :ایکس
  • Shahin Hasani